
معمولاً وقتی از قدرت در مذاکره صحبت میشود، بسیاری از ما به یاد مدیرانی میافتیم که با کارمندهایشان مذاکره میکنند.
یا کارفرمایی که از موضع بالا با پیمانکار خود در حال مذاکره است.
به عبارتی، بسیاری از ما موقعیت رسمی یا سازمانی بالا را به عنوان دستِ بالاتر در مذاکره یا قدرت بیشتر در مذاکره در نظر میگیریم.
با توجه به اینکه به ندرت میتوان شرایطی را تصور کرد که دو طرف مذاکره دقیقاً از قدرت یکسان برخوردار باشند، میتوانیم بگوییم تقریباً همیشه مذاکره در شرایط قدرت نابرابر روی میدهد.
کدامیک از مولفههای بالا را به عنوان یک عامل تعیینکننده در مذاکره تجربه کردهاید؟
چه مثال دیگری دارید که فکر میکنید به درک بهتر درس برای دوستانتان کمک کند؟
[/av_textblock]
[/av_one_full]