اعترافات یک مشاور املاک!

2 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

• من محسنم الان ٢٦ سالمه دوسال پيش با يك مقدار سرمايه وارد خريد و فروش ماشين شدم سر حماقت و دلخوش بي غم نشستيم به مشروب خوردن توي ماشين توي يك تصادف رانندگي با عابر پياده دچار ورشكستگي كامل شدم يك ماشين داشتم فقط وارد تپسي اسنپ شدم سه ماه به صورت ٤٨ ساعت كار ١٢ ساعت استراحت با ماشين كارميكردم
  تا به خرج خونه بدهي ها برسم در نقطه صفر زندگيم تصميم به تحول گرفتم و وارد شغل املاك بشم دومين دفتري كه براي مصاحبه رفتم يك ماه از تاسيسش گذشته بود ١٢ تا صندلي مشاور داشت
  ولي به خاطر فشار زياد كاري و زندگي از تيپ و ظاهر مناسبي برخوردار نبودم
  و مدير اژانس از گذاشتن اين فرصت در اختيارم امتناع كرد و اين جمله اي كه بهش گفتم هنوز توي دفتر به عنوان خاطره از زبان خودم
  و مدير دفتر توي دفتربازگو ميشه بهش با جسارت گفتم تو به من يك فرصت بده پشيمون نميشي
  اين قول و ادعام هرروز توي ذهنم ميچرخيد هدف هام جلوي چشام بود هرروز بيشتر از ديروز تلاش ميكردم نه واسه قرارداد زدن واسه بهترين شدن توي شغل املاك هم اطلاعات ملكيم
  و هم حقوقيم رو افزايش دادم هي ازمون خطا كردم تا تجربه كسب كنم الانم هنوز توي همون دفتر مشغول به كارم
  و اونجا تبديل شده كم كم به يك دپارتمان كه من بهترين سرپرست فروش اون املاك شدم و دارم باكسب اموزش هاي بيشتر مشاوريني مثل خودم تربيت ميكنم كه براي هدفشون سخت بجنگن
  ولي بزرگترين افسوسم اينه چرا ٨ سال پيش وارد املاك نشدم
  خيلي ممنونم از مجله خوبتون خيلي طولاني ميشد اگه ميخاستم شرح ماوقع رو كامل بگم سعي كردم كوتاهش كنم ممنون ميشم منتشر كنيد

  برای پاسخ دادن وارد شوید

  • سلام دوست عزیز چقد خوب که از شرایط تون گفتید.واقعا خوشحال شدم.فقط ممنون میشم شماره بزارید یا ایدی تلگرام بزارید تا بتونم باهاتون ارتباط بگیرم

    برای پاسخ دادن وارد شوید